وای از وقتی که راهی باز نیست
می کشد جان را به تار و ساز نیست
وای از وقتی که لحنی مهربان
تلخ می سازد دهان و جام نیست
وای از هنگامه ای که شخم را
بر زمین تن کسی همراه نیست
می کشد بر جویباری خط اشک
آه پی در پی / کویر آرام نیست.
دل به آتش برد و تابیدن گرفت
در خورش سر بند قرص ماه نیست
ماه پیشانی شما / اینجا کجا؟
بر سر چاهی که دیوش رام نیست !